چهارشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۹۱




اين است حكايت زندگي...

سه‌شنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۹

انتظار


چه سخت است منتظر بودن

چه دشوار است به انتظار نشستن و به نتیجه نرسیدن

و چه درد آور است که...... و

چه زیباست پس از سالیان دراز سرآمدن انتظار

چه فرخنده است رسیدن در سرحد انتظار

و چه نشاط آور است ...... آه

ایکاش میشد در اولین فرصت...... باز هم منتظر میمانم

چهارشنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۸۸

داستان


مردي مشغول تميز کردن ماشين نوي خودش بود. ناگهان پسر 4 ساله اش سنگي برداشت و با آن چند خط روي بدنه ماشين کشيد. مرد با عصبانيت دست پسرش را گرفت و چندين بار به آن ضربه زد. او بدون اينکه متوجه باشد، با آچار فرانسه اي که در دستش داشت، اين کار را مي کرد!
در بيمارستان، پسرک به دليل شکستگي هاي متعدد، انگشتانش را از دست داد. وقتي پسرک پدرش را ديد، با نگاهي دردناک پرسيد: کي انگشتانم دوباره رشد مي کنند؟!
مرد بسيار غمگين شد و هيچ سخني بر زبان نياورد.. او به سمت ماشينش برگشت و از روي عصبانيت چندين بار با لگد به آن ضربه زد. در حالي که از کرده خود بسيار ناراحت و پشيمان بود، جلوي ماشين نشست و به خط هايي که پسرش کشيده بود نگاه کرد. پسرش نوشته بود: دوستت دارم بابايي
روز بعد آن مرد خودکشي کرد!
عصبانيت و دوست داشتن هيچ حد و حدودي ندارند. دومي را انتخاب کنيد تا يک زندگي زيبا و دوست داشتني داشته باشيد. اين را نيز به ياد داشته باشيد که:
وسايل براي استفاده کردن هستند و انسانها براي دوست داشتن. اما مشکل جهان امروز اين است که انسانها مورد استفاده واقع مي شوند و به وسايل عشق ورزيده مي شود.
بياييد همواره اين گفته را به ياد داشته باشيم:
وسايل براي استفاده کردن هستند.
انسانها براي دوست داشتن هستند.
مواظب افکارتان باشيد، آنها به کلمات تبديل مي شوند. مواظب کلماتي که به زبان مي آوريد، باشيد، آنها به رفتار تبديل مي شوند. مواظب رفتارتان باشيد، آنها به عادت ها تبديل مي شوند.. مواظب عادت هايتان باشيد، آنها شخصيت شمار را شکل مي دهند. مواظب شخصيت تان باشيد، چون سرنوشت شما را مي سازد.

شنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۸۸

شخصيت شناسي خواب


حتما شما هم شنیده‌اید که مى‌گویند فلانى امروز از دنده چپ بلند شده است. هیچ مى‌دانید وضعیت خواب شما در هنگام شب مى‌تواند بیانگر شخصیت شما باشد؟ مطالعات اخیر دانشمندان نشان داده است که به‌طور کلى شش حالت براى خواب وجود دارد که هر کدام از این حالات بیانگر نوعى از شخصیت اشخاص است…‌ همانطور که اشاره شد دانشمندان بر این باور هستند که افراد شب‌ها به ۶ حالت متفاوت مى‌خوابند و این حالات متفاوت مى‌تواند نشانه‌هایى از شخصیت آنها باشد. بنا بر تحقیقات انجام شده همه ما از زبان بدن خود هنگام بیدارى آگاهى داریم. اما در حال حاضر با تحقیقاتى که انجام شده است ما مى‌توانیم ببینیم ضمیر ناخودآگاه ما چه چیزهایى را در موردمان مى‌گوید.درهمین رابطه در این مقوله به شش نوع روش به خواب رفتن و اینکه هر کدام چه بعدى از شخصیت ما را نشان مى‌دهد، مى‌پردازیم.
خوابیدن به حالت جنینى‌ کسانى که به حالت جنینى مى‌خوابند، به عبارتى به پهلو مى‌خوابند و پاهایشان را در شکم خود جمع مى‌کنند در حالى که دست‌هایشان روى هم و در جلوى صورتشان قرار دارد، معمولا از جمله اشخاصى هستند که بسیار حساس‌اند. آنها ممکن است در ابتدا که با دیگران ملاقات مى‌کنند خیلى خجالتى به نظر برسند اما به زودى با دیگران ارتباط برقرار مى‌کنند. این وضعیت خواب در میان اشخاص مختلف بسیار متداول است و در زنان نسبت به مردان دو برابر افزایش مى‌یابد. خوابیدن به حالت صاف‌ اغلب کسانى که به پهلو و حالت صاف مى‌خوابند و دست‌هایشان نیز به حالت صاف در کنارشان قرار دارد، افرادى اجتماعى هستند که خیلى زود به غریبه‌ها اطمینان مى‌کنند اگرچه ممکن است گول بخورند.
خوابیدن به حالت نیمه‌خمیده‌ کسانى که به پهلو مى‌خوابند در حالتى که تنه‌شان کمى ‌به سمت جلو خم شده و دست‌هایشان هم کشیده و در جلوى صورت‌شان قرار دارد، به‌طور معمول آدم‌هاى رک و در عین حال شکاک و عیب جو نیز هستند. آنها خیلى دیر تصمیم مى‌گیرند اما وقتى تصمیم گرفتند، هرگز آن را عوض نمى‌کنند.
خوابیدن به حالت طاق‌باز‌ کسانى که به پشت مى‌خوابند در حالى که دست‌هایشان در کنارشان قرار دارد اغلب اشخاصى آرام و محتاط هستند. آنها هیاهو و سروصدا را دوست ندارند اما استاندارد‌هاى بالایى را براى خود و دیگران تعیین میکنند.

دوشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۷

عشق


عشق يعني يك سلام و يك درود

عشق يعني درد و محنت در درون

عشق يعني يك تبلور يك سرود

عشق يعني قطره و دريا شدن

عشق يعني يك شقايق غرق خون

عشق يعني زاهد اما بت پرست

عشق يعني همچو من شيدا شدن

عشق يعني همچو يوسف قعر چاه

عشق يعني بيستون كندن بدست

عشق يعني آب بر آذر زدن

عشق يعني چون محمد پا به راه

عشق يعني عالمي راز و نياز

عشق يعني با پرستو پرزدن

عشق يعني رسم دل بر هم زدن

عشق يعني يك تيمم يك نماز

عشق يعني سر به دار آويختن

عشق يعني اشك حسرت ريختن

عشق يعني شب نخفتن تا سحر

عشق يعني سجده ها با چشم تر

عشق يعني مستي و ديوانگى

عشق يعني خون لاله بر چمن

عشق يعني شعله بر خرمن زدن

عشق يعني آتشي افروخته

عشق يعني با گلي گفتن سخن

عشق يعني معني رنگين كمان

عشق يعني شاعري دلسوخته

عشق يعني قطره و دريا شدن

عشق يعني سوز ني آه شبان

عشق يعني لحظه هاي التهاب

عشق يعني لحطه هاي ناب ناب

عشق يعني ديده بر در دوختن

عشق يعني در فراقش سوختن

عشق يعني انتظار و انتظار

عشق يعني هر چه بيني عكس يار

عشق يعني سوختن يا ساختن

عشق يعني زندگي را باختن

عشق يعني در جهان رسوا شدن

عشق يعني مست و بي پروا شدن

عشق يعني با جهان بيگانگى

جمعه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۷

و خداوند سکوت را آفرید

سکوت، يعني گفتن در نگفتن، يعني مقابله با شهوت رام نشدني حرف، يعني تمرين برگشتن به دوران جنيني و شنيدن انحصاري لالائي قلبِ مادر در تنهائي محض.

سکوت در مکالمه تلفني، يعني ترديد يا مزاحمت، يا شرم.

هرسکوتي، سرشار از ناگفته ها نيست،

بعضي وقت ها، سرشار از خجالتِ گفته هااست.

موسيقي، يعني سکوت بعلاوه سکوت هاي شکسته شده ي موزون.

سکوتِ آرام کتابخانه،

يعني رعد و غرش نهفته ي تمامِ حرف هاي فشرده ي عالم،

در سکوتِ شاهد، يعني شهادتِ دروغ، موقع خواب و استراحت و تعطيلي وجدان.

سکوتِ محکوم بي گناه، يعني بغض، آه، گريه درون.

سکوتِ مظلوم، يعني نفريني مطلق و ابدي.

بعضي سکوت را به رشوه اي کلان مي خرند و با سودي سرشار،

به اسم حق السکوت، مي فروشانند.

سکوتِ عاشق در جفاي معشوق، يعني پاس حرمتِ عشق.

سکوت، در خود گريه دارد ولي گريه، با خود سکوتي ندارد.

بعضی با سکوت آنقدر دشمنند که حتي در خواب هم آنرا با پريشان گوئي مي شکنند.

سکوتِ در بيمارستان، بهترين هديه ي عيادت کنندگان است.

آدم، بسياري حرف ها را که مي شنود،

آرزو مي کند کاش بشر گنگ و ساکت بود.

ايراني ها، از قديم معني سکوت و سخن بخردانه گفتن را خوب بلدند،

اشکال فقط در استفاده گاه و بيگاه از اين دو نعمت، به جاي هم است.

آنان که حرمت سکوت را پاس مي دارند،

بيش از حرّافانِ حرفه اي، به بشر اميدواري مي دهند.

وقتي خدا بخواهد فساد کسي را برملا کند،

نعمت سکوت را از او سلب مي کند.

سکوتِ قاضي، رعب آورترين سکوتِ زميني است،

وقتي بداني گناهکاري.

سکوتِ وداعِ واپسين ديدار دو دلدار، هميشه مرطوب است.

سکوتِ يک محکوم به مرگ، پر از پشيماني لزج است.

خيالتان آسوده، سکوتِ مرگ، سرد و منجمد است،

ولی شکستني نيست.

زير زمين خانه هاي قديمي تمام مادر بزرگ ها،

سرشار از سکوتِ ترشي سير،انار خشکيده،

سرکه ي انگور، عروسک ها و دوچرخه دوران بچگي است.

بر خانه عروس، آخر شبي که به خانه بخت مي رود،

درتنهائي پدر و مادرش، غمناک ترين سکوت، چنگ مي اندازد.

سينماي صامت، پر از سکوتي گويا و خنده دار بود.

غيرقابل درک ترين سکوت،

متعلق به معلم ادبيات پيري است که،

شاگرد قديمش رادر حال غلط خواندن گلستان سعدي از تلوزيون مي بيند.

آزار دهنده ترين سکوت،

وقتي است که دروغ مي گوئي و مخاطبت در سکوتي سنگين،فقط نگاه مي کند.

در گورستان، فقط در ساعات معيني که ارواح به ميهماني مي روند،

سکوت برقرار است.

بعضي، بلدند با تمام وجود مدت ها ساکت باشند،

حيف که زبانشان آخر همه را به باد مي دهد.

آدم هاي ترسو، براي فرار از سکوت، با خود حرف مي زنند.

تابلوهاي جهت نما، در خيابان و جاده ها،

در سکوتي بي ادعا، عابران را راهنمائي مي کنند.

تمام مردم جهان، با يک زبان واحد سکوت مي کنند،

ولي به محض باز کردن دهان از هم فاصله مي گيرند.

کرو لال ها، در سکوتِ محض با هم پرچانگي مي کنند.

سکوت، خيلي خيلي خوب است، اما نه هر سکوتي.

بعضي، قادرند تا لحظه مرگ، سکوت کنند،

به شرطِ آنکه حق السکوتِ قابلي در قبالش گرفته باشند.

در آخرت، تو را به خاطر حرفهاي نسنجيده،

ممکن است مجازات کنند، ولي سکوتِ بي جايت را،

هرگز نمي بخشايند.

سکوت را با هر چيزي مي شود شکست،

ولي با هر چيزي نمي توان پيوند زد.

دفاترِ سفيد و بي خطِ نو، مثل نوارِ خام، مملو از سکوتند.

تا کنون، هيچ مترجمي پيدا نشده که بتواند سکوت را،

از زباني به زبان ديگر ترجمه کند.

قطعاً يکي از راههاي تحمل ِزندگي، پناه بردن به سکوت است.

هميشه گفته اند، از آن نترس که هاي و هو دارد،

از آن بترس که برّوبرّ،نگاهت مي کند و در سکوت،

برايت نقشه اي شيطاني مي کشد.

آدم هاي خسيس، ممکن است بي بهانه حرف بزنند،

ولي بي بها، سکوت نمي کنند.

خواهي نشوي رسوا، همرنگ جماعت نشو، به وقت، ساکت باش.

آنانکه در مراسم خواستگاري ساکتند،

در زندگي حرف نگفته باقي نمي گذارند.

درست است که زبان ِخوش مار را از لانه اش بيرون مي کشد،

در عوض زبان ِسرخ، سرِ سبز را به باد مي دهد،

بهتر نيست، مار در لانه بماند و سر بر گردن.

مارک تواين مي گويد:

بهتر است دهان خود را ببنديد و

ابله به نظر برسيد

تا اينکه آن را باز کنيد و همه ترديدها را از ميان ببريد

دوشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۶


هم داستان من باش تا بیکرانی از عشق
پرواز کن دوباره در اسمانی از عشق

ای آخرین بهانه،با تو مرا همین بس
یک خلوت از ترانه،با سایبانی از عشق

یک کوچه از طراوت یک خانه از اقاقی
یک سفره از رفاقت با لقمه نانی از عشق

ای هم صدای بی دل آرام همچو ساحل
هر دم تو را بیابم در بیکرانی از عشق

باران اشک هایت وقتی نشست بر دل
دیدم در آن نگاهت رنگین کمانی از عشق

در لحظه های سردم یاد تو شعله ور بود
جا مانده در گلویم بغض نهایی عشق

جمعه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۶

شکست عدم موفقیت نیست
تاخیر در رسیدن به پیروزیست
حضرت علی

جمعه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۶



از زبان دل بهار

سه‌شنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۵


تقدیم به بهارکه دوستش دارم
عشق یعنی دل تپیدن بهر دوست
عشق یعنی جان من قربان اوست
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی انتظار و انتظار
عشق یعنی هر چه بینی عکس یار
عشق یعنی یک تبسم یک نگاه
عشق یعنی تکیه گاه و جان پناه
عشق یعنی ، زندگي در يك بهشت
عشق يعني ، انتهاي سر نوشت
عشق یعنی ، قطره اشك صدف
مستي و رقص سماواتي دف
عشق یعنی ، گريه ي چشم خمار
بوسه هاي مهر بر لبهای يار
عشق یعنی ، شور آتش در نفس
ضجه هاي زندگي كنج قفس
عشق یعنی ، موج بر درياي مهر

نور لبخند ستاره در سپهر
عشق یعنی ، شمع دل افروختن
همچو پروانه در آتش سوختن
عشق یعنی ، معرفت يعني شعور
عشق یعنی ، اشك خونين در ميان چشم كور
عشق یعنی ، علت آوارگي
بي ريا بودن ، صفا و سادگي
عشق یعنی ، اسب وحشي بي سوار
عشق یعنی ، همچو مجنون در گريز از روزگار

عشق یعنی ، سينه اي آغوش راز
عشق يعني آنچه بر هر كس نياز

جمعه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۵

کاش قلبم درد تنهايي نداشت
سينه ام هرگز پريشاني نداشت
***
کاش برگهاي آخر تقويم عشق
حرفي از يک روز باراني نداشت
***
کاش مي شد راه سخت عشق را
بي خطر پيمود و قرباني نداشت

عشق یعنی


عشق يعني خاطرات بي غبار دفتري از شعر و از عطر بهار
عشق يعني يك تمنا , يك نياز زمزمه از عاشقي با سوز و ساز
عشق يعني چشم خيس مست او زير باران دست تو در دست او
عشق يعني ماتهب از يك نگاه غرق در گلبوسه تا وقت پگاه
عشق يعني عطر خجلت ....شور عشق گرمي دست تو در آغوش عشق
عشق يعني "بي تو هرگز ...پس بمان " تا سحر از عاشقي با او بخوان
عشق يعني هر چه داري نيم كن از برايش قلب خود تقديم كن

یکشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۵

مرگ من
مرگ من روزي فرا خواهد رسيد
در بهاري روشن از امواج دور
در زمستاني غبار آلود و دور
يا خزاني خالي از فرياد و شور
مرگ من روزي فرا خواهد رسيد
روزي از اين تلخ و شيرين روزها
روز پوچي همچو روزان دگر
سايه اي ز امروزها؛ ديروزها
ديدگانم همچو دالانهاي تار
گونه هايم همچو مرمرهاي سرد
ناگهان خوابي مرا خواهد ربود
من تهي خواهم شد از فرياد درد
مي خزند آرام روي دفترم
دستهايم فارغ از افسون شعر
روزگاري شعله مي زد خون شعر
خاك مي خواند مرا هر دم به خويش
مي رسند از ره كه در خاكم نهند
آه شايد عاشقانم نيمه شب
گل به روي گور غمناكم نهند
بعد من ناگه به يكسو مي روند
پرده هاي تيره دنياي من
چشمهاي ناشناسي مي خزند
روي كاغذها و دفترهاي من
در اتاق كوچكم پا مي نهد
بعد من با ياد من بيگانه اي
در بر آيينه مي ماند به جاي
تار موئي ؛ نقش دستي ؛ شانه اي
هر چه بر جا مانده ويران مي شود
روح من چون باد بان قايقي
در افقها دورو پنهان مي شود
مي شتابند از پي هم بي شكيب
روزها و هفته ها و ماهها
چشم تو در انتظار نامه اي
خير مي ماند به چشم راهها
ليك ديگر پيكر سرد مرا
مي فشارد خاك دامنگير خاك!
بي تو دور از ضربه هاي قلب تو
قلب من مي پوسد آنجا زير خاك
بعدها نام مرا باران و باد
نرم مي شويند از رخسار سنگ
گور من گمراه مي ماند به راه
فارغ از افسانه هاي نام و ننگ

پنجشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۵

بیایید دلمان را با گلهای بهاری یکی کنیم
بیایید دوستیمان را هم پایدار کنیم
بگذاریم عشقمان زبانزد همه شود
راستی میاید با هم انسان باشیم؟

سيزده خط براي زندگي
دوستت دارم ، نه به خاطر شخصيت تو ، بلكه به خاطر شخصيتي كه من در هنگام با تو بودن پيدا مي كنم
هيچ كس لياقت اشكهاي تو را ندارد و كسي كه چنين ارزشي دارد باعث اشك ريختن تو نمي شود
اگر كسي تو را آن طور كه مي خواهي دوست ندارد ، به اين معني نيست كه تو را با تمام وجودش دوست ندارد
دوست واقعي كسي است كه دستهاي تو را بگيرد ولي قلب تو را لمس كند
بدترين شكل دلتنگي براي كسي آن است كه در كنار او باشي و بداني كه هرگز به او نخواهي رسيد
هرگز لبخند را ترك نكن ‚ حتي وقتي ناراحتي چون هر كس امكان دارد عاشق لبخند تو شود
تو ممكن است در تمام دنيا فقط يك نفر باشي ، ولي براي بعضي افراد تمام دنيا هستي
هرگز وقتت را با كسي كه حاضر نيست وقتش را با تو بگذراند ، نگذران
شايد خدا خواسته است كه ابتدا بسياري افراد نامناسب را بشناسي و سپس شخص مناسب را ، به اين ترتيب. وقتي او را يافتي بهتر مي تواني شكرگزار باشي
به چيزي كه گذشت غم مخور ، به آن چه پس از آن آمد لبخند بزن
هميشه افرادي هستند كه تو را مي آزارند ، با اين حال همواره به ديگران اعتماد كن و فقط مواظب باش كه به كسي كه تو را آزرده ، دوباره اعتماد نكني
خود را به فرد بهتري تبديل كن و مطمئن باش كه خود را مي شناسي قبل از آنكه شخص ديگري را بشناسي و انتظار داشته باشي او تو را بشناسد
زياده از حد خود را تحت فشار نگذار ، بهترين چيزها در زماني اتفاق مي افتد كه انتظارش را نداري

چهارشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۵

راز دل

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن! با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من وتوست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه عشق نهان من و توست
این همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل
هر کجا نامه عشق است نشان من و توست
سایه ز آتشکده ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست

جمعه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۵


باز در چهره خاموش خيال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسه هستی سوزت
باز من ماندم و يك مشت هوس
باز من ماندم و يك مشت اميد
ياد آن پرتو سوزنده عشق
كه ز چشمت به دل من تابيد
باز در خلوت من دست خيال
صورت شاد ترا نقش نمود
بر لبانت هوس مستی ريخت
در نگاهت عطش توفان بود
ياد آنشب كه ترا ديدم و گفت
دل من با دلت افسانه عشق
چشم من ديد در آن چشم سياه
نگهی تشنه و ديوانه عشق
ياد آن بوسه كه هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
ياد آن خنده بيرنگ و خموش
كه سراپای وجودم را سوخت
رفتی و در دل من ماند بجای
عشقی آلوده به نوميدی و درد
نگهی گمشده در پرده اشك
حسرتی يخ زده در خنده سرد
آه اگر باز بسويم آئی
ديگر از كف ندهم آسانت
ترسم اين شعله سوزنده عشق
آخر آتش فكند برجانت

سه‌شنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۸۵


بيا ز سنگ بپرسيم
درون اينه ها درپي چه مي گردي ؟
بيا ز سنگ بپرسيم
که از حکايت فرجام ما چه مي داند
بيا ز سنگ بپرسيم
زانکه غير از سنگ
کسي حکايت فرجام را نمي داند
هميشه از همه نزديک تر به ما سنگ است
!نگاه کن نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ
چه سنگباراني
گيرم گريختي همه عمر
کجا پناه بري ؟
خانه خدا سنگ است
به قصه هاي غريبانه ام ببخشاييد
که من که سنگ صبورم
نه سنگم و نه صبور دلي که مي شود از غصه تنگ
مي ترکد چه جاي دل که درين خانه سنگ مي ترکد
در آن مقام که خون از گلوي ناي چکد عجب نباشد
اگر بغض چنگ مي ترکد
چنان درنگ به ما چيره شد که سنگ شديم
دلم ازين همه سنگ و درنگ مي ترکد
بيا ز سنگ بپرسيم
که از حکايت فرجام چه میدانی؟

جمعه، دی ۰۸، ۱۳۸۵

وقتی که آمدی تو
وقتی که آمدی تو ، عطر ستاره آمد
در قلب تار آوا ، شوری دوباره آمد
***
وقتی که آمدی تو ، چشمان لاله تر شد
از مقدم صدایت ، خاک ترانه زر شد
***
وقتی که آمدی تو ، بلبل کناره ای رفت
بر تلخی نوایش ، در بهر چاره ای رفت !
***
وقتی که آمدی تو ، باران شعر بارید
صد بوته ی ترانه ، از قلب خاک رویید
***
وقتی که آمدی تو ، افسرده ی خزان رفت
فریاد سرخ امید ، تا مرز بیکران رفت
***
وقتی که آمدی تو ، عشق از تو جلوه گر شد
مجنون ز مست چشمت ، مست و خرابتر شد
***
وقتی که آمدی تو ، عالم به سجده افتاد
از رمز و راز هستی ، یکباره پرده افتاد
***
وقتی که آمدی تو ، بانگ بشارت آمد
ستار با هزاران علم و اشارت آمد

شنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۵

يك صدا براي منو يه دوستت دارم براي تو
يك نگاه براي منو يه دنيا قشنگي براي تو
يه بوسه براي منو يه آغوش مهربوني براي تو
يه جاي بزرگ تو قلبت براي منو يه خونه به اندازه همه دنيا براي تو
يه لبخند مهربون براي منو يه عاشق همزبون براي تو
دستهاتو بده به من تا پروانه شم
بيا با هم بپريم كه از الان همه آسمون براي تو

پنجشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۵

به مناسبت درگذشت خواننده خوب کشورمان ناصر عبداللهی
دل من يه روز دل به دريا زد و رفت
پشت پا به رسم دنيا زد و رفت
پاشنه كفش فرار رو بر كشيد
آستين همت رو بالا زد و رفت
يه دفعه بچه شد و تنگ غروب
سنگ توي شيشه فردا زد و رفت
دفتر گذشته ها رو پاره كرد
نامه فرداها رو تا زد و رفت
حيووني تازه آدم شده بود
به سرش هواي هوا زد و رفت

جمعه، آذر ۱۷، ۱۳۸۵

هر کس بخواهد مملکتش آباد شود خانه اش خراب می شود و هر کس بخواهد خانه اش آباد شود مملکتش خراب می شود
يه دختر كوري تو اين دنياي نامرد زندگي ميكرد .اين دختره يه دوست پسري داشت كه عاشقه اون بود.دختره هميشه مي گفت اگه من چشمامو داشتم و بينا بودم هميشه با اون مي موندم يه روز يكي پيدا شد كه به اون دختر چشماشو بده. وقتي كه دختره بينا شد ديد كه دوست پسرش كوره. بهش گفت من ديگه تو رو نمي خوام برو. پسره با ناراحتي رفت و يه لبخند تلخ بهش زد و گفت :مراقب چشماي من باش

یکشنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۵

جمعه ای دگر

جمعه ای دگر
بُغض‌ در گلو،پلك‌ بسته‌ام‌
عصر جمعه‌ است، دل‌ شكسته‌ام‌
از وصال‌ تو،دل‌ نمي‌كنم‌
طعنه‌ها ولي،كرده‌ خسته‌ام‌
كوچه‌ را ز شوق،صُبح‌ رُفته‌ام‌
در خيال‌ خود بارها، راز گفته‌ام

باز شد غروب،تو نيامدي،دل‌ گرفته‌ام‌

مانده‌ ديدة‌ ام اشكبار،منتظر به‌ دشت‌
منتظر به‌ راه،جمعه‌ هم‌ گذشت‌

شهسوار من‌
باز خسته‌ام
‌دل‌ شكسته‌ام
‌سينه‌ پر ز آه‌
هر دو ديده‌ تر
دل‌ پر از اميد
تا مگر رسد
جمعه‌اي‌ دگر
يا كه‌ يك‌ خبر

كاش‌ در غمت،مي‌شُدم‌ شهيد
يا نوازشي،از تو مي‌رسيد
بي‌تو از جهان،دل‌ گسسته‌ام
‌حرفِ اين‌ و آن،كرده‌ خسته‌ام‌

مثل‌ سينه‌ام
‌پُر ز ناله‌اند
كوه‌ و دشت‌ و رود
ميخ‌ و سنگ‌ و چوب
‌طور ديگري‌ است
جمعة‌ غروب‌

توي‌ شهر ماـ شهر كينه‌ها
توي‌ آسمان‌،توي‌ سينه‌ها
دود و دود و دود
زودتر بيا شهريار من
‌زودِ زودِ زود

شهسوار من‌
باز خسته ام
دل‌ شكسته‌ام
‌مي‌نهم‌ دگر،سر به‌ كوه‌ و دشت
‌شنبه‌اي‌ رسيد،جمعه‌اي‌ گذشت‌

سه‌شنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۵

اجازه هست عشق تورو تو کوچه ها داد بزنم ؟
رو پشت بوم خونه ها اسمتو فریاد بزنم؟

اجازه هست مردم شهر قصه مارو بدونن
اسم منو عشق تورو توی کتابا بخونن

اجازه هست که قلبمو برات چراغونش کنم
پیش نگاه عاشقت چشمامو قربونیش کنم

اجازه می دی تا ابد سر بزارم رو شونه هات
روزی هزارو صد دفعه بگم که می میرم برات

اجازه می دی که بگم حرف عاشقانه هام تویی
دلیل زنده بودنم درد ترانه هام تویی

اجازه دارم به همه بگم که تو مال منی
ستارها اینو میگه که تو اقبال منی

اجازه هست جار بزنم بگم چه قدر دوست دارم
بگم می خواهم بخاطرت سر به بیابون بذارم

ایمان

مرد جوانی که مربی شنا و دارنده چندین مدال المپیک بود، به خدا اعتقادی نداشت. او چیزهایی را که درباره خداوند و مذهب می شنید مسخره می کرد. شبی مرد جوان به استخر سرپوشیده آموزشگاهش رفت. چراغ خاموش بود ولی ماه روشن و همین برای شنا کافی بود. مرد جوان به بالاترین نقطه تخته شنا رفت و دستانش را باز کرد تا درون استخر شیرجه برود. ناگهان سایه بدنش را همچون صلیبی روی دیوار مشاهده کرد. احساس عجیبی تمام وجودش را فرا گرفت. از پله ها پائین آمد و به سمت کلید برق رفت و چراغها را روشن کرد. آب استخر برای تعمیر خالی شده بود

مادر

ساعت 3 شب بود که صدای تلفن، پسری را از خواب بیدار کرد
پشت خط مادرش بود
پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟
:مادر گفت: 25 سال پیش در همین موقع از شب تو مرا بیدار کردی. فقط خواستم بگویم
تولدت مبارک

پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد. صبح سراغ مادرش رفت. وقتی داخل خانه شد مادرش
را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت
ولی مادر دیگر در این دنیا نبود

دوشنبه، آذر ۰۶، ۱۳۸۵

شايد خدا مي خواد که تو آدم هاي مختلفي رو قبل از ديدن اون شخصي که واقعا مال توست ملاقات کني تا بالاخره وقتي اونو ديدي شکر گزار باشي

یکشنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۵

تو هم نمی مانی


تو هم با من نمي ماني, برو بگذار بر گردم
دلم ميخواست مي شد با نگاهت قهر مي کردم

برايت مينويسم , اسمان ابريست , دلتنگم
و من چنديست دارم با خودم ,با عشق مي جنگم

اگر مي شد برايت مي نوشتم روزهايم را
و سهم چشم هايم را,سکوتم را ,صدايم را

اگر مي شد براي ديدنت دل دل نمي کردم
اگر ميشد که افسار دلم را ول نمي کردم

دلم را مي نشانم جاي يک دلتنگي ساده
کنار اتفاقي که شبي ناخوانده افتاده

هميشه بت پرستم , بت پرستي سخت وابسته
خدايش را رها کرده, به چشمان تو دل بسته

تو هم حرفي بزن ,چيزي بگو, هر چند تکراري
بگو ايا هنوزم, مثل سا بق دوستم داري ؟

خودم مي دانم از چشمانت افتادم, ولي اين بار
بيا و خورده هايم را ز زير دست وپا بردار

دوستت دارم
خیلی زیاد
واسه همینم میخوام برم
واسه همیشه
تا دیگه منو نبینی
تا یه کم فکر کنی
به ما یی که با هم ساخته بودیم
به عشقی که بهت داشتم
ولی تو...
نه
نمیخوام هیچی بگم
نمیخوام ازت گله کنم
چون از ته قلب دوستت دارم
نمیخوام بگم تو اشتباه کردی
نمیخوام بگم قلبت از سنگ بود
میخوام همه چیز رو بندازم تقصیر خودم
شاید تقصیر من بود که دوستم نداشتی
شاید تقصیر من بود که بی وفا بودی و
فراموشم کردی
شاید تقصیر من بود ...
ولی میگردم دنبال اشتباهم
اشتباهی که باعث جداییمون شد
اشتباهی که میدونم هیچ وقت مرتکب نشدم
و اصلا وجود نداره
تو رو خدا تو هم یه کم فکر کن
شاید بتونی پیداش کنی
گناه من چی بود؟
اینکه عاشقت بودم
و با تمام وجودم
دوستت داشتم؟؟؟؟؟؟؟

دوشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۵

بنام يكتا آفريننده هستي

بنام يكتا آفريننده هستي

سه‌شنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۵



این هم یکی از زیباییهای خداوند که خودم در تاریخ 29 مهر 85 گرفتم

جمعه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۴

اين گل تقديم به تو دوست عزيزم Posted by Picasa

پنجشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۸۴

به نظر من اين يكي از شاهكارهاي عكاسي است كه تا كنون به معرض نمايش گذاشته شده تا نظر شما چه باشد؟
همه چيز در اين تصوير گوياي طبيعتي زيباست Posted by Picasa

جمعه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۴

نهايت آرامش در هنگام استراحت Posted by Hello بدون هيچ ناراحتي

شنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۴

نمادي از مسجد نور و وزارت كشور واقع در ميدان فاطمي تهران Posted by Hello
تقديم به تمام كساني كه تهراني هستند ولي اكنون بنا بر دلايلي در شهرستان مي باشند

یکشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۴


تقديم به تو. تو كه تمام بهانه زنده بودني. مي خواهم زندگي را تجربه كنم.مي خواهم زندگي را با تو تجربه كنم. مي خواهم كوه هاي مشكلات را با كمك تو خرد كرده و جابجا كنم. مي خواهم ........ . راستي مي داني اگر به مشكلات خود بخندي هميشه موضوعي براي خنديدن داري؟ شنيده اي كه گفته اند اگر به شخصي بگويي دوستت دارم، باز هم جايي براي گفتن اين جمله هست؟ Posted by Hello